هدفمندی آگاهانه
از کجا آمده ام ؟؟؟!!!
آمدنم بهر چه بود؟؟؟!!!
این سخن همواره در میان ما گفته میشود که زندگی ارزشمند، هدفدار و هدفمند میباشد و هدفداری به عنوان یک اصل مسلم برای زندگی پذیرفته شده است؛ اما جای آن هست که با مراجعه به مهمترین متن مقدس دینی ما این پرسش هم مطرح شود که به چه دلیل زندگی باید هدفمند باشد، چه ضرورتی احساس میشود که انسان دارای زندگی هدفدار باشد؟ آیا شناخت هدف، همچنین شناخت وسایل و ابزاری که ما را به هدف میرساند، در سرنوشت ما موءثر خواهد بود؟ میگویند: از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفمندی آگاهانه زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچ تر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است..
در تعریف هدف، سخنها گفته اند؛ بعضی از این تعریفها عبارتند از:
هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش میشود
و نیز گفته اند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیلههایی که آن حقیقت را قابل وصول مینماید». « فلسفه حیات » یا « هدفمندی آگاهانه » از مسائل مهم انسانشناسی به شمار میرود و یکی از اساسیترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان نتواند در یابد که «هدف از حیات چیست» و پاسخ مناسبی برای این پرسش نداشته باشد، زندگی را بی معنا خواهد یافت. تلاشهای روزمره زندگی انسان، زمانی مفهوم خواهد یافت که «هدف نهایی از زندگی» روشن باشد.
با اندکی دقت میتوان دریافت، هدفی که ما برای زندگی خود در نظر میگیریم همه زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد، به تعبیر دیگر، به زندگی ما «جهت»
و«معنی »می دهد. اگر انسانها در زندگی خود روشهای متفاوتی دارند، به این دلیل است که هدفهای مختلفی را دنبال میکنند، هر قدر این هدف آگاهانه تر و حکیمانه تر باشد، به همان اندازه زندگی متعالی تری برخوردار خواهد شد؛ بنابراین، سعادت و کمال انسان در گرو « هدفمندی آگاهانه» و آگاهی از «فلسفه حیات» و تلاش بیوقفه در راه رسیدن به آن میباشد. البته انتخاب هدف نهایی به جهان بینی هرکس بستگی دارد، اینکه در بین افراد جامعه اختلاف در انتخاب هدف به چشم میخورد، معلول جهان بینیها و نگرش های مختلف و متفاوت است، زیرا جهانبینی ریشه اصلی انتخاب هدف زندگی است.
بر این اساس، نتیجه میگیریم که زندگی از آن جهت باید هدفمند باشد که در واقع موضوعی که هدف زندگی قرار میگیرد، تعیین کننده سرنوشت انسان و نگرش انسانی او به زندگی میباشد، زیرا چنانکه در تعریف هدف بیان گردید، هدف، دارای خصوصیتی است که موجب جلب توجه و گرایش ذهنی انسان می گردد، و در واقع نوع زندگی و منش آدمی و شخصیت او، محصولی از هدفهایی است که در زندگانی انتخاب میکند، زیرا در هدف نهایی، همه عناصر روانی و مغزی و انگیزههای حیاتی در انتخاب آن هدف، همآهنگ و بسیج میشوند و میخواهند هدف را که جزء گسیختهای از انسان احساس میشود، به انسان برساند..
موضع گیری در برابر فلسفه حیات و هدف زندگی
در برابر مسأله «فلسفه حیات» میتوان مردم را به سه دسته تقسیم کرد:
دسته اول: کسانی هستند که به علت سرگرم شدن به هدفهای مادی و درگیرشدن با ظواهر زندگی، به چیزی والاتر نمی اندیشند، اینان به تعبیر قرآن کسانی هستند که به حیات دنیا راضی شده و به آن آرام گرفتهاند، و رضایت به زندگی موقت سبب شده است که آنها به طور جدی درباره « هدفمندی آگاهانه » نیندیشند و در ناآگاهی غوطه ور باشند. دسته دوم، کسانی هستند که هدفهای مادی و غریزی نتوانسته است آنها را راضی و خشنود سازد و از طرفی هم نتوانستهاند به بعد متعالی زندگی دست یابند، زیرا آنها هدف نهایی زندگی انسان را در لابلای زندگی مادی جستجو نمودهاند؛ این دسته افراد که سراب را آب پنداشته و با رسیدن به آن عطش شان بیشتر گشته، به پوچی رسیدهاند. اینان به تصور اینکه حیات انسانی در همین زندگی چند روزه دنیا خلاصه شده و هدفی متعالی تر از عناصر مادی و غریزی وجود ندارد، آن را پوچ و بیارزش دانسته و زبان به طعنه و انتقاد نیهیلیست ها یا پیروان «فلسفه پوچی» ازین دسته از نظام هستی گشودهانداند.
دسته سوم: کسانی هستند که با نگرشی کل نگرانه و حکیمانه با بعد متعالی زندگی آشنا شدهاند این دسته توانستهاند در سایه«آگاهی» با نگاهی حکیمانه با عظمت های معنوی زندگی، آشنا شوند. از این رو، این دسته، نه مانند گروه اول با آسودگی خاطر در عالم نا آگاهی حیات داشته و نه مانند گروه دوم به پوچی رسیدهاند.
آنان با دستیابی به حقایقی(با چشم دل)، که از دید ظاهربینان (با چشم سر)، پنهان و پوشیده است، فلسفه زندگی را در ماورای مرزهای عینی درک کرده وبا نگرشی آگاهانه از آن سخن گفتهاند.
دکتر قاسمی www.sabkzendegi.com